ویراستار چگونه آدمی است و چه می‌کند؟

ویراستار کیفیت کتاب‌ها را بهتر می‌کند. او باریک‌بینی است که گمنامی را پذیرفته و بر غرایز مالکانه دهنه زده، کارش سنجش است و ابزار کارش حضور ذهن. ویراستار با کلمات سروکار دارد، و هر جا کلماتی نوشته و منتشر می‌شود دست او در کار است.

 

 ویراستار چه می‌کند؟

ویراستار متن شخص دیگری را، که محتمل است رغبتی به آن نداشته باشد، در اختیار می‌گیرد و به تصحیح (یا بهبود) آن متن، که کاری است دشوار و طولانی، مبادرت می‌ورزد. ویراستار ممکن است متنی را که در حال ویرایش آن است دوست داشته یا نداشته باشد، تأیید کند یا نکند، ممکن است آن را به‌کل مسئلۀ غلطی بپندارد، یا مهملی که به ‌زحمت نیرزد، یا حتی آن را کتاب ضاله‌ای بداند. با این حال وظیفۀ او ایجاب می‌کند که کیفیت متن را بهتر کند.

هر ویراستاری گاه گرفتار متون بد می‌شود (گفتن ندارد که او از بهر معیشت کار می‌کند). متن بی‌ارزش به‌محض اینکه منتشر شود چندوچون خود را بروز می‌دهد، یا شاید معلوم شود که نظر ویراستار غلط بوده است. به هر حال، غالبا متون ارزشمندی در اختیار ویراستار قرار می‌گیرد و او شادمانه زحمت می‌کشد تا آن متون به جهانیان عرضه شوند.گمنامی یا ازخودگذشتگی ویراستاران اصل رایج پذیرفته‌شده‌ای است. ویراستار دایه‌ای است که سهم عمده‌ای در پرورش کودکانی دارد که فرزند شخص دیگری به شمار می‌روند. او گاه تمایل پیدا می‌کند که سهمش شناخته شود و گاه ترجیح می‌دهد گمنام بماند.این توصیف از شغل ویراستار جنبه‌ای اساسی از زندگی حرفه‌ای او را آشکار می‌سازد: دستاوردها معمولا به نام شخص دیگری ثبت می‌شود. از این لحاظ، فرآیند ویرایش حتی می‌تواند معمایی اخلاقی به وجود بیاورد. فرض کنید متن دست‌نوشت کتابی به ناشر عرضه می‌شود که حاوی اندیشۀ جاذبی است، به‌موقع است، و احتمالا خوانندگان فراوانی خواهد داشت. ولی نویسندۀ این کتاب قریحۀ ادبی چندانی ندارد. غالبا آنچه می‌گوید همان نیست که می‌خواسته بگوید، و اندیشه‌ها را بی‌قواره بیان می‌کند. متن دست‌نوشت پذیرفته می‌شود و ناشر، با موافقت نویسنده، ویراستاری را انتخاب می‌کند تا به ویرایش متن بپردازد: به‌تقریب هر جمله‌ای را بازنویسد، ترتیب فصول را تغییر دهد، مکررات را حذف کند، و به هرجا که لازم بود عبارت وصل‌کننده یا پاراگراف آغازگری بیفزاید. نگین اندیشه حال در انگشتر مناسبی جای گرفته است. نویسنده در پیشگفتار کتاب بزرگوارانه از کارمندان ناشر تشکر می‌کند و چه‌بسا که نام ویراستار را ذکر کند و بگوید بسیاری از اصلاحات مدیون اوست. در این حالت که به نویسندۀ کتاب کمک فراوانی شده، آیا عرضۀ کتاب به نام نویسنده‌اش از نظر اخلاقی موجه است؟

ما که اهل حرفۀ ویرایش هستیم معمولا می‌گوییم بگذار چنین باشد. بسیاری از نویسندگان نیازمند کمک‌اند، و بیشتر ناشران آمادۀ فراهم آوردن وسیلۀ این کمک تا درنتیجه، جامعه ذره‌ای نور معرفت کسب کند.

 

ویراستار چگونه آدمی است؟

چنین شخصی که فرزند دیگری را می‌پرورد، پشت‌صحنه به کار می‌پردازد، و موتور شهرت دیگران را روغن‌کاری می‌کند، چگونه آدمی است؟ این شخص، این ویراستار، مانند میلیون‌ها کارگر دیگر است که اتومبیل می‌سازند، معدن حفر می‌کنند، به حسابداری مشغول‌اند، به نظافت ساختمان‌ها می‌پردازند، یا خطابه‌های رئیس‌جمهور و شوخی‌های کمدین‌ها را می‌نویسند. همۀ اینان به دیگران کمک می‌کنند و در برابر خدماتی که انجام می‌دهند مزد دریافت می‌کنند.

ویراستار بیش از هر چیز باید باریک‌بین باشد و دلسوزی کند. منظور این نیست که سایر کارگران ملزم نیستند دلسوزی کنند، کار آنان نیز دلسوزی‌های خاصی را می‌طلبد. در حوزۀ نگارش، ویراستار باید به صحت بیان، به انتظام مطالب، به فصاحت، و به منطق توجه دقیق مبذول دارد. ویراستاران چه نفرتی دارند از مغالطه‌ها و مجادله‌های عوام‌فریب، ایهام‌ها و مبهم‌اندیشه‌ها، ناهمسازی‌ها و فصول نامتناسب، زبان حرفه‌ای، زبان زرگری، و زبان اداره‌جاتی. آنان معتقدند که ویرگول و نقطه معنا دارند و به املای صحیح کلمات اهمیت می‌دهند. ویراستار شاد می‌شود از اینکه به دیگران کمک می‌کند. او نیروی ظریفی در اختیار دارد که در خدمت هر کسی قرار می‌گیرد که طالب آن است. به علاوه، والدین کودک معمولا در برابر خدماتی که به فرزندشان می‌شود از دایه سپاسگزارند. بهترین نویسندگان نیز حق‌شناس ویراستاران خوب خود هستند. و این همان چیزی است که به ویراستار انگیزۀ معنوی و رضایت عاطفی می‌بخشد.بنابر آنچه گفته شد، شعار ویراستار این است: «من دلسوزی می‌کنم.» نسبت به کلمه‌ها و جمله‌ها و پاراگراف‌ها در مقاله‌ها و جزوه‌ها و کتاب‌هایی که در دست ویرایش هستند، وظیفۀ ویراستار حکم می‌کند که بکوشد نثر آنها برای خوانندگان مفهوم باشد: تفهیم و تفاهم. این هدف کوچکی در زندگی نیست.

از این لحاظ بخردانه می‌نماید که ویراستار اشتیاق فعالی به اندیشه‌هایی داشته باشد که با آنها سروکار دارد. ویراستار خوب می‌کوشد که به اندیشۀ مبهم وضوح دهد و اندیشۀ درخشان را تلألؤ بخشد.

 

 چرا ویرایش لازم است؟

ویرایش بر هزینه‌های نشر می‌افزاید و طبعا قیمت کتاب را بالا می‌برد. لاجرم این سؤال‌ها پیش می‌آید: چرا ویرایش لازم است؟ هزینه‌های چاپ اجتناب‌ناپذیر است، ولی آیا نمی‌توان از هزینه‌های ویرایش کاست یا به‌کلی آن را حذف کرد؟ کیفیت متن از لحاظ فروش، حیثیت ناشر و نفع عامه چه مزایایی دربردارد؟

ویراستاران به سهولت می‌توانند اثبات کنند که خدمت آنان کتاب‌ها را بهتر می‌کند، غلط‌های دستوری‌شان را تصحیح می‌کند، فصیح‌تر و خواندنی‌ترشان می‌کند، و از زوائد نامربوط مبرایشان می‌سازد. البته بیشتر ناشران رهنمودهایی در اختیار ویراستاران خود قرار می‌دهند تا آنان بدانند با توجه به فروش احتمالی هر کتابی ویرایش آن تا چه حد مقدور و مقرون‌به‌صرفه است. هرچه فروش احتمالی بیشتر باشد، پول بیشتری برای ویرایش در نظر گرفته می‌شود، البته به شرطی که ویرایش میزان فروش را افزایش دهد. ناشر وقتی سود بیشتری می‌برد که کتاب بالقوه پرفروشی به ویرایش اندکی نیاز داشته باشد. گاه نیز ممکن است کتاب پژوهشی ارزشمندی به ناشر پیشنهاد شود که ویرایش مفصلی بطلبد ولی فروش چندانی نداشته باشد. در این صورت، چاره‌ای نیست جز توسل به سنجش شتاب‌زده. ویراستار حالا باید متن را به مرحلۀ حروف‌چینی برساند، بی‌آنکه مته به خشخاش بگذارد که وقت‌گیر است و پول‌خوار. (این‌گونه ویرایش لزوما آسان‌ترین نوع ویرایش نیست، چون به هر حال همۀ مطالب سنجیده می‌شود.) در سازمان‌های انتشاراتی گاه حد ویرایش را به حداقل، معمولی و حداکثر درجه‌بندی می‌کنند.

ویراستاران، ضمن رعایت این قیود عملی، می‌کوشند کیفیت کتاب‌ها را پیش از چاپ بهتر کنند.

 

 چه کسی منتفع می‌شود؟

اولین کسی که منتفع می‌شود ناشر است. هیچ ناشری دوست ندارد در کتاب‌هایش غلط املایی یا دستوری یافت شود، یا منتقدان عبارت‌ها یا اندیشه‌های نامفهومی در آنها بیابند و نقل کنند. این نقایص به حیثیت ناشر لطمه می‌زند. بنابراین، سازمان‌های انتشاراتی با بهره‌گیری از تخصص ویراستاران حیثیت خود را محفوظ می‌دارند.

طی ویرایش، لغزش‌ها و کوتاهی‌های نویسندگان نیز جبران می‌شود و درنتیجه، از یک‌سو شهرت و حیثیت آنان فزونی می‌گیرد و از سوی دیگر در فرآیند ویرایش نکاتی می‌آموزند که کتاب بعدی آنان را بهتر می‌کند. خوانندگان نیز خوشحال می‌شوند از اینکه غلط‌های املایی حواسشان را به خود معطوف نمی‌دارد یا ابهام‌ها گیجشان نمی‌کند و برعکس، از تعبیرهای لطیف و اندیشه‌های درخشان محظوظ می‌شوند.سرانجام، بهرۀ ویراستاران نیز این است که درک کرده‌اند چگونه کتاب بدی خوب شده است، کتاب خوبی خوب‌تر شده است، و کتاب بسیار خوبی خوب‌ترین شده است. این ادراک به آنان احساس دلپذیری می‌بخشد. «حرفۀ ویراستاری بی‌اجر نیست بلکه خیر و برکات خاص خود را دارد.» این است پاسخ پرسشی که مطرح شد.

 

 کتاب متعلق به کیست؟

ویراستاری که ساعت‌های بسیاری را، در طول یک ماه یا بیشتر، صرف ویرایش یک کتاب می‌کند خواه‌ناخواه علاقۀ مالکانه‌ای به آن پیدا می‌کند. وظیفۀ ویراستار این است که هر خطایی را بیابد، توجه کند که برای مثال نام ژرژ کلمانسو (Georges Clemenceau) غلط ضبط شده، که قرنی که چارلز داروین (Charles Darwin) در آن می‌زیسته نادرست ذکر شده، در مبحث دی. اچ. لارنس (D. H. Lawrence) هیچ اشاره‌ای به مسئلۀ جنسیت نشده است، که در زمینۀ کنترل موالید تعمیم نتایجی که فقط با تکیه بر شش نمونه به‌دست‌آمده بیش‌ازحد جسورانه است. ویراستاری که با چنین مسئولیت‌هایی روبه‌رو است گرایش پیدا می‌کند به اینکه کتاب را مال خود بداند. ولی کتاب به‌راستی متعلق به کیست؟

کتاب تا حدی به ناشر تعلق دارد زیرا او پول لازم برای ویرایش و چاپ و انتشار آن را فراهم آورده است و حیثیت و سرمایه‌اش را بدان وابسته کرده است. با این حال، کتاب فرزند معنوی نویسنده است چراکه بی‌وجود او کتابی موجود نبود. ملاحظه می‌کنید که وابستگی دوسویه‌ای وجود دارد. با این همه می‌توان مشخص ساخت که چه متعلق به کیست.ویراستار باید به خاطر داشته باشد که نام نویسنده روی جلد و در صفحۀ عنوان کتاب چاپ می‌شود و اوست که جوابگوی مطالبی است که در صفحات کتاب درج شده است. ناگزیر، کتاب به نویسنده تعلق دارد. نویسنده مسئول کتاب است جز در برخی زمینه‌های قانونی مهم و در بیشتر تصمیم‌های مربوط به تولید کتاب که در حوزۀ مسئولیت‌ها و اختیارات ناشر قرار دارد.ناشر و ویراستار، که کارگزار اوست، قانونا و عملا موظف‌اند مواظب افتراها و نیش زدن‌های احتمالی باشند. گرچه نویسنده در قرارداد نشر کتاب به ناشر تضمین می‌دهد که کتاب حاوی هیچ مطلب افتراآمیزی نباشد، در صورتی که شخصی نسبت به خود هر نوع افترایی در کتاب بیابد می‌تواند هم علیه نویسنده اقامۀ دعوی کند و هم علیه ناشر. این است که ویراستار باید همچون چشم ناشر عمل کند و مواظب مطالب احتمالی توهین‌آمیز و عالمانه و عامدانۀ لطمه‌زننده به حیثیت زندگان یا مردگانی باشد که خود یا بازماندگانشان می‌توانند کار را به دادگاه بکشانند.مسئلۀ افترا به‌ندرت در انتشارات دانشگاهی پیش می‌آید، ولی در صورتی که پیش بیاید جنبۀ وخیمی پیدا می‌کند. کتاب خوبی دربارۀ کمونیست‌های پیش از جنگ جهانی دوم در ایالات‌متحدۀ آمریکا به‌ناچار کنار گذاشته شد، زیرا نویسنده راضی نبود نام اشخاصی را که از لحاظ گرایش‌های سیاسی و اجتماعی «صورتی» خوانده بودشان (معتدل‌تر از «سرخ») حذف کند. ویراستار معتقد بود متصف کردن اشخاص به چنین صفتی می‌تواند مسئله‌ساز باشد و حقوقدانی که ناشر به او مأموریت داده بود متن دست‌نوشت را بررسی کند اعلام کرده بود که اشخاص مزبور می‌توانند ناشر و نویسنده را به اتهام افترا به دادگاه بکشانند و محتملا با توجه به روحیۀ مرافعه‌جویشان چنین نیز می‌کردند، زیرا برچسب «صورتی» به شهرت آنان لطمه می‌زد. هزینه‌ای که باید صرف می‌شد تا اثبات شود این مطالب صحیح است (دفاع مرسوم در برابر اتهام) و اضطرابی که به دلیل این مرافعه گریبان ناشر را می‌گرفت چیزی نبود که یک سازمان انتشاراتی دانشگاهی قادر به تحمل آن باشد، هرچند شاید بدین ترتیب قدمی به سود حقیقت و عدالت برداشته می‌شد.نیش زدن به اندازۀ افترا مسئله‌ساز نیست و باعث به دادگاه کشاندن فرد نمی‌شود. ولی نیش زدن می‌تواند بسیاری از خوانندگان بالقوه را بیزار کند و به حدی به نویسنده بدگمان سازد که از خیر کتاب بگذرند و به نویسنده و ناشر خرده بگیرند که چرا کتابشان حاوی مطالب غیرعادلانه است.در مجموعه‌ای از مقالات به قلم نویسندگان مختلف که قرار بود به صورت یک کتاب منتشر شود، نویسنده‌ای که خود از پیروان پروپاقرص کلیسای انگلیس بود گوشه‌ای به کاتولیک‌ها زده بود. من پیشنهاد کردم این تعریض حذف شود زیرا ارتباط چندانی به بحث او نداشت (به‌واقع انحرافی بود از آن) و ممکن بود بعضی از خوانندگان علاقه‌مند به نظریۀ او را برماند. البته در اینکه او تمایلات مذهبی خود را بیان کند حرفی نبود، ولی در نوشته‌ای که قرار است چاپ شود چه‌ بهتر که شخص اهل تساهل باشد. نویسندۀ مزبور سخت‌سری به خرج داد. بعد از چاپ کتاب، هنگامی که منتقدی درست به همین جمله ایراد گرفت، و بدین بهانه ضربه‌ای کاری به کل کتاب وارد ساخت، متوجه شدم که ‌باید بیشتر می‌کوشیدم و نویسنده را وادار به حذف آن جمله می‌کردم، حتی اگر لازم ‌بود چند ضربۀ خفیف حوالۀ او کنم.خودپرستی مردانه در بسیاری از خوانندگان بالقوه نفرت ایجاد می‌کند. نویسنده‌ای که دوست دارد به مردی خود بنازد می‌تواند هرجا دلش خواست این کار را بکند، جز در کتاب خود. بسیار اتفاق می‌افتد که نویسندگان ندانسته مرتکب خطاهایی می‌شوند که مرده‌ریگ نگرش‌های منسوخ است، برای مثال می‌نویسند: «رانندۀ اتوبوس مدرسه، مثل بسیاری از زنان دیگر، رانندۀ ماهری نبود و نتوانست جلوی تصادف را بگیرد.» وقتی به چنین جمله‌ای برمی‌خوری، ای ویراستار، دقت کن تا همۀ واقعیت‌های تلخ حادثه همان‌گونه که بوده بیان شود ولی پای بقیۀ زنان جهان را از این داستان بیرون بکش.با وجود حسن نیت و تلاش همه‌جانبه و بسیار، هنوز سیاه و سفید با یکدیگر در تقابل هستند و نابردباری‌های غم‌انگیز ادامه دارد. ویراستار اگر این مسئله را همواره پیش چشم داشته باشد و نویسنده را از آن آگاه سازد، وظیفه‌اش را بهتر انجام خواهد داد. هرگاه نویسنده‌ای چنین جمله‌ای می‌نویسند: «سیاهان هائیتی پیشنهادهای خیرخواهانۀ جامعه‌شناسان آمریکایی را به‌جا نیاوردند»، ذکر اینکه هائیتیان سیاه‌اند بی‌مورد است. پس، ای ویراستار، اشاره به «سیاه» بودن هائیتیان را حذف کن تا از آنان همان‌گونه نام برده شود که از جامعه‌شناسان آمریکایی سفید نام برده شده است. البته گاهی زمینۀ بحث می‌طلبد و مانعی ندارد که به سیاه بودن هائیتیان اشاره شود.این قبیل نیش زدن‌ها را می‌توان نابردباری خواند و از آنجا که ترویج بردباری چندان در قلمرو وظایف ویراستار نمی‌گنجد، این سؤال پیش می‌آید که اصلا چرا آن را مطرح کرده‌ایم؟ویراستار، درست همان‌گونه که از نویسنده انتظار می‌رود، خوانندگان مقاله یا کتابی را که در دست ویرایش دارد همواره باید پیش چشم داشته باشد، به این ترتیب آنان را بیهوده آزرده یا بیزار نمی‌کند. البته وقتی نگرش نابردبارانه جزئی از روح کتاب است باید آن را دست‌نخورده نگه داشت تا خوانندگان به سوگیری نویسنده پی ببرند. ولی سیخ زدن‌های بیجا، به‌ویژه در نوشته‌های پژوهشی، لکه‌هایی به جا می‌گذارد که پاک کردنشان از وظایف ویراستار است.با این پیشنهادها نمی‌خواهم بگویم که گرگ را به لباس گوسفند درآورید. نباید به نویسندگان توصیه کرد که دیدگاهشان را پوشیده بدارند، بلکه برعکس، آنان را باید یاری داد تا موضع شخصی یا سو‌گیری‌شان را به‌روشنی بیان کنند. گاه آنان می‌خواهند حامیان دیدگاه مخالف را با ضربه‌های چپ و راست و کوتاه و بلند از پا درآورند. این نمایش بدی نیست. چیزی که ویراستار حذف می‌کند عبارات لطمه‌زنندۀ بی‌ربط و بیجایی است که خواننده را بیهوده منزجر می‌کند. نمی‌دانید چقدر از این نوع عبارات در دست‌نوشته‌ها یافت می‌شود.در تمام این موارد از ویراستاران انتظار می‌رود که حضور ذهن به خرج دهند و نیروی سنجش خود را به کار بیندازند. پس عجیب نیست که پس از اینکه ده‌ها و حتی صدها غلط را در متنی می‌یابند و اصلاح می‌کنند، نوعی احساس مالکیت به آنان دست می‌دهد.متن کتاب، پس از اتمام و ویرایش، به بخش تولید ارسال می‌شود تا برای طراحی جلد و حروف‌چینی و صفحه‌آرایی و چاپ و صحافی کتاب برنامه‌ریزی شود. نویسندگان مجبور می‌شوند بیشتر تصمیم‌گیری‌های مربوط به تولید کتاب را به عهدۀ ناشر بگذارند. در قرارداد نشر کتاب، که به امضای نویسنده و ناشر می‌رسد، معمولا تصریح می‌شود که طرح و تولید کتاب طبق نظر و صلاح‌دید ناشر است. این شرط ضروری است چراکه ناشر باید مقدار پول لازم برای چاپ و انتشار هر کتاب را در نظر داشته باشد. مهارت طراحان مجرب سبب می‌شود که از این پول بیشترین بهره برده شود. نویسندگان نیز بهتر است کار را به دست این طراحان بسپارند. ولی بسیاری از نویسندگان تصوری کلی از طرح کتاب خود در ذهن دارند. این تصورهای کلی چندان بد نیستند. ناشر مدبر آنها را در نظر می‌گیرد و گاه نیز، احتمالا به صورت تعدیل‌یافته، از آنها استفاده می‌کند. مشکل زمانی پیش می‌آید که نویسنده مدت‌زمانی طولانی یک تصور کلی را در ذهن پرورانده و درنتیجه هرگونه تغییر در آن به نظرش توهین به مقدسات جلوه می‌کند؛ درست مانند تغییر دادن نام بچه پس از نام‌گذاری در غسل تعمید.گاهی که نویسنده از تصمیم طراح ناراضی است ویراستار وظیفه دارد نویسنده را قانع کند که تصمیم طراح بجاست. نویسنده‌ای که نام استعاری غریبی برای کتابش انتخاب کرده بود سرسختانه اصرار داشت که در طرح جلد استعاره به کار نرود. متأسفانه این تمایل وقتی ابراز شد که چیزی به چاپ روکش جلد کتاب نمانده بود. گاه لازم است توضیح داده شود که روکش جلد کتاب زودتر به چاپ می‌رسد تا کارکنان بخش فروش بتوانند آن را حتی پیش از انتشار کتاب به عمده‌فروشان و کتاب‌فروشان عرضه کنند. نویسنده معمولا روکش جلد را (که اتفاقا از لحاظ بازاریابی مهم تلقی می‌شود) پس از اتمام کار چاپ و صحافی می‌بیند. طراح بی‌خبر از نظر نویسنده در طرح جلد از استعارۀ «روبان‌های مِه» (یعنی همان نام کتاب) استفاده کرده بود. این بود که شادی نویسنده از اینکه برای نخستین بار نسخه‌ای از اثرش را در دست دارد با تأسفی همراه شد که ناشی از مشاهدۀ طرح جلد بود. در این مورد مشکل عمیق‌تر از طراحی بود. نام کتاب هدایت‌کننده نبود و طراح هنرمند چندان گناهی مرتکب نشده بود که آن جلد مِه‌آلود را ساخته بود زیرا نام کتاب هیچ اشاره‌ای به محتوای آن نداشت.

تا اینجا گفتیم ویراستار کیست، چه می‌کند، و چرا کارش لازم است. اکنون بگوییم ویراستار چگونه می‌تواند در کارش توفیق یابد.

 

ویراستار چگونه می‌تواند در کارش توفیق یابد؟

موفقیت ویراستار عمدتا منوط است به توانایی او در برقراری روابط شخصی. او برای آنکه بتواند کتاب را به بهترین نحو ویرایش کند لازم است روابط خوبی با نویسنده برقرار کند. ویراستار خوب چشم از لغتنامه برمی‌گیرد و انسانی را مشاهده می‌کند که بخش مهمی از درون خود را دارد بر همگان آشکار می‌سازد. در زمینۀ این روابط، یعنی روابط ویراستار و نویسنده، مطلبی در شیوه‌نامه‌ها نمی‌توان یافت. ولی سال‌ها سروکله زدن با نویسندگان و ویراستاران نوعی شیوۀ برخورد به من آموخته که برایم کارساز بوده است.

پروفسور ویلیام استرانک (Professor William Strunk) داستانی دربارۀ ویلیام لاین فلپس (William Lyon Phelps) تعریف می‌کرد که از استادان فاضل دانشگاه یل (Yale) است: یک روز صبح پروفسور فلپس بعد از پایان درس طبق معمول داشت در خیابان‌های نیو هیون (New Haven) قدم می‌زد که با پیرزن ریزنقشی مواجه شد. پیرزن گفت: «پروفسور فلپس، سخنرانی دیشب شما عالی بود. ولی لابد برای اظهارنظر پیرزنی چون من پشیزی ارزش قائل نیستید.» پروفسور فلپس مکثی کرد و کلاه از سر برداشت و سری به احترام فرود آورد و گفت: «خانم، من مردۀ تحسینم.»هر انسانی تا حدی شبیه پروفسور فلپس است و با توجه به اینکه نویسندگان انسان‌اند، ویراستاران فرزانه به خاطر می‌سپارند که نویسندگان بدون شک از تحسین محظوظ می‌شوند و اگر تصحیح‌ها و تجدیدنظرها و تشکیک‌های ویراستاران با کمی تحسین همراه شود رابطۀ با نویسندگان دوستانه‌تر خواهد بود.مجسم کنید روابط دو فرد را که نفر اول غلط‌های املایی و اشتباه‌های دستوری و عبارت‌های مبهم و تکرارهای نابجا و امثالهم را در کتاب نفر دوم بازمی‌نماید، و او می‌گوید: «شما حق دارید؛ من اشتباه کردم.» و همۀ پیشنهادهای اصلاحی نفر اول را می‌پذیرد؛ یا می‌گوید: «من حق دارم، شما بر خطایید.» و هیچ یک از پیشنهادهای اصلاحی را نمی‌پذیرد. هر دو این بده بستان‌ها به دوستی آنها لطمه می‌زند. ولی اگر نفر اول ضمن بازنمودن خطاها و کاستی‌های کتاب نفر دوم، فضیلت‌های آن را نیز تحسین کند دورنمای روابط آنان روشن‌تر خواهد شد. نویسندگان شکاک به دل خود بد نیاورند: چنین تحسین‌هایی به‌ندرت دروغین یا ریاکارانه است. ریاکاری پایۀ محکمی برای روابط خوب نیست، و ویراستاران باید رک و صریح و در عین حال محتاط باشند.گاه ویراستار قادر نیست در کتابی که در حال ویرایش آن است فضیلتی بیابد. بعضی از متون دست‌نوشت بسیار آشفته یا بی‌معنا به نظر می‌رسند. ویراستار در این قبیل موارد بهتر است به خاطر بیاورد که روش‌های انتخاب و حذف، که پیش از تصمیم‌گیری برای انتشار هر کتابی اعمال می‌شود، معمولا صحیح و منطقی است و کتاب‌هایی که در دست چاپ‌اند به یقین ارزش چاپ شدن دارند. بنابراین کتابی که به نظر او آشفته یا بی‌معنا می‌رسد لابد نکته‌ای دارد که بتوان آن را تحسین کرد.فرض کنید کتابی حاوی نکات کاملا بدیهی است و سخن از استدلال‌هایی به میان می‌آورد که مثل روز روشن است. کدام ویژگی این کتاب را می‌توان تحسین کرد؟ ویراستار می‌تواند این‌طور اظهارنظر کند: «بسیاری از خوانندگان با شما هم‌عقیده خواهند بود، ولی آیا بهتر نیست به استدلالتان شکل تازه‌ای بدهید؟» فرض کنید کتابی پر از اندیشه‌های درهم‌وبرهم است، یعنی نویسنده به‌روشنی نگفته است که حرفش چیست. کدام ویژگی این کتاب را می‌توان تحسین کرد؟ ویراستار می‌تواند این‌طور اظهارنظر کند: «شما به موضوع بسیار مشکلی پرداخته‌اید.» نویسنده این سخن را تحسینی از اثر خود تلقی خواهد کرد و لابد پیشنهادهای اصلاحی ویراستار را راحت‌تر خواهد پذیرفت. فرض کنید نسخۀ تایپ‌شدۀ کتابی به دست ویراستار برسد که نویسنده اصلاحات زیادی در آن صورت داده و حسابی ناخوانایش کرده است. بیشتر صفحات این نسخه لازم است دوباره تایپ شود. چگونه آن را تحسین کنیم؟ ویراستار می‌تواند این‌طور اظهارنظر کند: «اصلاحاتی که در نسخۀ تایپ‌شده انجام داده‌اید عالی است. لطف کنید صفحاتی را که روی آنها بیشتر اصلاح صورت گرفته دوباره تایپ کنید.» اگر اصلاحات بجا و لازم نیستند، ویراستار می‌تواند به نویسنده بگوید: «شما باید همۀ صفحات این نسخه را تایپ کنید، مگر اینکه از خیر اصلاحات بگذرید.»گاه بیهوده است که ویراستار بکوشد در گفتگوهایش با نویسنده عبارات نومایه و درخشان به کار ببرد. عبارات معمولی، حتی کلیشه‌ای، غالبا مناسب و کارساز است. مثلا چنین جمله‌ای نویسنده را خوشحال می‌کند: «ما بسیار علاقه‌مندیم که کتاب شما را چاپ کنیم.»

ویراستاران از ابزار کارساز تحسین به قدر ممکن بهره نمی‌گیرند. شیوه‌نامۀ شیکاگو دستورالعمل کاملی به ویراستاران داده است، با این حال اندکی تحسین صادقانه می‌تواند به نحو مؤثری رسم‌الخط اثر را منظم سازد و به طور کلی سبک نویسنده را بهبود ببخشد. ارزیابی و تذکر فضیلت‌های اثر دو فایده دارد: اول اینکه روابط نویسنده و ویراستار را بهتر می‌کند، و دوم، حال که ویراستاران توجهی خاص به فضیلت‌های متن دست‌نوشت مبذول داشته‌اند، قادر می‌شوند آن فضیلت‌ها را به کمک ویرایش قوت بیشتری بخشند.

 

 

 

 

 

الزی مایرز استینتون        ترجمۀ ناصر ایرانی

نشر دانش، سال ۶، شمارۀ ۲

دانلود PDF اصلی (ویراستار چگونه آدمی است)


 

 مشخصات کتابشناسی

 

Elsie Myers Stainton, “The copy editor”, Scholarly Publishing: A Journal for Authors & Publishers. October ۱۹۸۵, pp. ۵۵-۶۳.

 

از کتاب دربارهٔ ویرایش، برگزیدهٔ مقاله‌های نشر دانش (۱)، زیر نظر نصرالله پورجوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۶۵.